سایت تفریحی و سرگرمی گُنده

اس ام اس عکس جوک بازیگران ایرانی آشپزی

سایت تفریحی و سرگرمی گُنده

اس ام اس عکس جوک بازیگران ایرانی آشپزی

زندگینامه بهنوش بختیاری از زبان خودش

زندگینامه بهنوش بختیاری از زبان خودش

بیوگرافی بهنوش بختیاری,عکس بیوگرافی بهنوش بختیاری,زندگی نامه بهنوش بختیاری

من در 29 اردیبهشت 1354 در تهران به دنیا آمدم. کودکی‌ام مثل کودکی خیلی‌های دیگر با کلی امید و آرزو سپری شد. من هم مثل خیلی از هم نسلان و هم جنسانم به زندگی نگاه می‌کردم. با همان رویاهای دست یافتنی و دست نیافتنی. بعد از گذراندن تحصیلات ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان وارد دانشگاه آزاد شدم آن هم در رشته مترجمی زبان فرانسه. این رشته را تا گرفتن مدرک کارشناسی در واحد تهران مرکز گذراندم و بعد با ورودم به دنیای سینما تمام چیزهای اطرافم تغییر کرد. بگذارید ماجرای سینما را کمی مبسوط‌تر بگویم. من قبل از بازیگری به عنوان منشی صحنه به سینما وارد شدم. در کنار آن در مدرسه «رسام هنر» یک دوره یک ساله تئاتر را هم زیر نظر خانم مهتاب نصیرپور گذراندم.  از خاطرات خوش آن سال‌ها می‌توانم به کار در پشت‌صحنه فیلم «مهمان مامان» استاد داریوش مهرجویی اشاره کنم که در سمت منشی صحنه در کنار سایر عوامل تولیدی این فیلم حضور داشتم اما در همان دوران هم سودای بازیگری و بازیگر شدن را در سر می‌پروراندم.

بیوگرافی بهنوش بختیاری,عکس بیوگرافی بهنوش بختیاری,زندگی نامه بهنوش بختیاری

سرانجام سال 1375 بود که این فرصت برایم به وجود آمد و در مجموعه «هوای تازه» ساخته آقای محمد رحمانیان بازیگری را آغاز کردم و به عرصه جدیدی در دنیای سینما وارد شدم. همان چیزی که گفتم سودایش را در سر داشتم و همین اتفاق باعث شد تا امروز بازی کنم و در کنار شما باشم و خیلی از شما من را به عنوان یک بازیگر بشناسید تا یکی از عوامل پشت صحنه فیلم. خواندن البته از نوع مجازش یکی دیگر از دغدغه‌های همیشگی‌ام بود.  در تمام این سال‌ها و در کنار بازیگری کلاس‌های آوازم را رها نکردم و ادامه‌اش دادم. فکر می‌کنم این تمام ماجرای حضور من تا امروز در کنار شماست. چیزی که توضیح بیشترش خارج از حوصله این صفحات است. فقط در پایان دلم نمی‌آید به نام یکی دونفر که در پیشرفت کاری‌ام خیلی به آنها مدیون هستم اشاره نکنم. کسانی که امروز در میان ما نیستند و شاید این اشاره به آنها ادای دینی باشد به محبت‌هایی که در حق من داشته‌اند. اول از همه زنده‌یاد حمیده خیر آبادی که مثل فرزندی به او علاقه داشته و دارم و بعد هم زنده‌یادان اردشیر افشین‌راد و مهدی ابالسلط. روحشان شاد.

بهنوش بختیاری در پست اخیر اینستاگرامش نوشت: به یاد شهید صارمی عزیز..روز خبرنگارو به ان دسته از خبرنگاران با وجدان .. اندیشمند و فرهیخته و شریف و زحمتکش تبریک میگم...ضمن تشکر صمیمی از انسانهایی کم نظیر مثل خانم پوران درخشنده..بهزاد فراهانی...مرجان شیرمحمدی....و دوستانی که درجریانات اخیر از این حقیر حمایت کردن...بنده هرگز ادم سیاسی نیستم و نخواهم بود. یاعلی

به گزارش خبرنگار اخبار داغ گروه فضای مجازی باشگاه خبرنگاران، بهنوش بختیاری در آخرین پست اینستاگرام خود با منتشر کردن تصویری تعداد زیادی از مخاطبان و کاربران را حیرت زده کرد. یکی از کاربران در پستی عجیب خود را سیفعلی معرفی می کند و در کمال بی شرمی از این هنرمند کشورمان که خود نیز متاهل می باشد خواستگاری می کند. این عمل کاربر به حدی ناراحت کننده می باشد که این هنرمند مجبور به انتشار این این پست شده است و همچنین در پست خود نوشت: 

کامنتایی که میخونم نشان کامل از این داره که در چه وانفسایی داریم زندگی میکنیم ...

خواستگاری سیفعلی با شصت گوسفند از بهنوش بختیاری+عکس


لازم به ذکر است خانم بهنوش بختیاری از جمله کسانی است که روزی چند پست در صفحه شخصی اینستاگرام خود قرار می دهد. البته ناگفته نماند در بسیاری از این رفتارهای ناپسند و حملات کاربران بی اخلاق، خود هنرمندان نیز مقصر هستند. چون بعضی از این هنرمندان فضای مجازی را با زندگی حقیقی خیلی خیلی خصوصی اشتباه گرفته اند..

شروع فعالیت هنری نرگس محمدی

نرگس محمدی در جام جهانی 2014 به عنوان یاردوازدهم در کنار تیم ملی در برزیل حاضر شده بود که این حضور خالی از حاشیه نبود که حتی زمزمه ممنوع التصویری وی در رسانه ها پیچید ولی در تازه ترین پست در اینستاگرام گفته بود که ممنوع التصویر نیست و برای بازی در سری سوم ستایش آماده می شود. بیوگرافی کامل نرگس محمدی  نام و نام خانوادگی :   تاریخ تولد دقیق : 9 فروردین 1364  محل تولد : تهران ولی اصالتا اهل سراب هستند.  تحصیلات : لیسانس پرستاری

نرگس محمدی,عکس نرگس محمدی,بیوگرافی نرگس محمدی

   شروع فعالیت هنری نرگس محمدی 

نرگس محمدی بازیگری را در کلاس های بازیگری کارنامه شروع کرد خودش می گوید ما جزو آخرین هنرجویان موسسه کارنامه بودیم که استاد پرویز پرستویی و آقای حبیب رضایی و رحمانیان در آن‌جا حضور داشتند همچنین در کلاس های خانم تیموریان، استاد رایگان، پیام دهکردی و رضا بهبودی درس های زیادی یاد گرفتم. از همین کلاس ها بود برای بازی در فیلم « مرگ یک پینوکیو» معرفی و در آن بازی کرد فیلمی که هنوز فرصت اکران پیدا نکرده است.بازیگر جوان بعد از اولین تجربه سینمایی پا به دنیای تئاتر گذاشت تا بر تجربیات خود بیافزاید. 10 روز مانده به اجرای نهایی تئاتر «باید برای کبوترها دونه پاشید» و جایگزین شدن نرگس محمدی به جای یکی از بازیگران اصلی سبب شد در همان سال اول فعالیت موفق به کسب جایزه بهترین بازیگر زن جشنواره «ماه» حوزه هنری شود.

نرگس محمدی,عکس نرگس محمدی,بیوگرافی نرگس محمدی

پس حضور موفق در تئاتر و کسب تجربیات به سینما بازگشت و در فیلم‌هایی چون ریسمان باز، آناهیتا، سوپر استار و اخراجی‌ ها 2 بازی کرد که بازی در فیلم‌هایی مثل سوپراستار و اخراجی‌ها 2 را بیشتر برای جنبه تجربی شان پذیرفته بود. سریال های تلویزیونی   معمای شاه ( 1393 )  ما فرشته نیستیم ( 1393 )  ستایش 2 (1392-1391)  میلیاردر (1391)  شاید برای شما هم اتفاق بیفتد ( 1390)  ششمین نفر ( 1390)  ستایش(1390-1389) فیلم های سینمایی نرگس محمدی  عملیات مهد کودک (1391)  ساعت شلوغی ( 1390 )  آناهیتا ( 1387 )  سوپر استار ( 1387 )  اخراجی‌ها 2 ( 1387)  ریسمان باز ( 1386)  تنهایی باد ( 1383)  مرگ یک پینوکیو ( هنوز اکران نشده است )  تله فیلم بیست و چهار (1392)

زندگی شخصی نرگس محمدی

نرگس محمدی یک برادر و یک خواهر دارد که هر دو آنها ازدواج کرده اند و نرگس تنها همدم و مونس مادرش هست و زمانی که مشغله کاری نداشته باشد به آشپزی در منزل می پردازد. از ابتدا دوست داشته در رشته هنر ادامه تحصیل بدهد اما روزی که باید در آزمون ورودی هنرستان صدا و سیما شرکت می‌کرده اتفاقی برایش می افتاد که امتحان را از دست میدهد و مجبور می شود در رشته تجربی کنکور بدهد و در رشته پرستاری تحصیل کند.نرگس محمدی می گوید خانواده من نسبت به بازیگری گارد منفی نداشتند و اتفاقا از حضورم در عرصه هنر استقبال هم می‌کردند.مادر نرگس محمدی کارمند صدا و سیما بوده همین موضوع سبب شده با محیط‌های هنری آشنایی داشته باشد.

نحوه آشنایی و چگونگی ازدواج نیوشا ضیغمی

مخالفت پدر و مادر نیوشا ضیغمی برای بازیگری

وقتی می خواستم وارد بازیگری شوم مادرم مخالفت نمی کرد ولی آن دید مادرانه نسبت به آینده من را در نظر می گرفت اما پدرم با بازیگر شدن من زیاد موافق نبود. پدرم اصولا کارهای علمی را دوست داشته و دارد و ترجیح می داد من پزشک یا مهندس شوم تا بازیگر! وقتی وارد این عرصه شدم و با کار آقای جوزانی شروع کردم و پس از آن هم بلافاصله وارد سینما شدم، در همان سال اول نتیجه خوبی حاصل شد، پدرم تغییر موضع داد و با کار من موافقت کرد.

نیوشا ضیغمی با چهره ای متفاوت ، نیوشا ضیغمی در کنار خواهرش ، روشا ضیغمی ، پولاد کیمیایی

روشا ضیغمی دانشجوی رشته مترجمی زبان انگلیسی و کار هنری را با گرافیک آغاز کرده است. اولین تجربه? وی در عرصه بازیگری بازی در فیلم کوتاه چهار به کارگردانی پیمان عباسی است و همچنین او در فیلمی به نام چهارسو با خواهرش همبازی شد. او به تازگی در سریال ماتادور که از شبکه اول سیما پخش می شود در کنار پوریا پور سرخ ، شقایق فراهانی ، لیندا کیانی ، سام درخشانی و پولاد کیمیایی ایفای نقش کرده است.

عکس عاشقانه نیوشا ضیغمی و همسرش ، همسر نیوشا ضیغمی ، نیوشا ضیغمی در کنار پدر و مادرش ، نیوشا ضیغمی در کنار خواهرش

نحوه آشنایی و چگونگی ازدواج نیوشا ضیغمی

حکایت آشنایی من و آرش در نوع خودش بسیار جالب است چون او من را قبل از آشنایی مان به شکل رسمی به واسطه فیلم هایم می شناخت و همین قضیه باعث شد که از قبل، پیش فرض هایی نسبت به من داشته باشد. در هر حال آشنایی و ازدواج با او یکی از بهترین اتفاق های زندگی ام بود. آرش پولادخان: حق با نیوشاست. من مدت ها قبل از اینکه با نیوشا آشنا شوم دوست داشتم با او ازدواج کنم و یک جورایی او را همسر آینده خودم می دیدم اما تنها دلشوره ام این بود که نیوشا با تصویری که از او در کارهایش می بینم فاصله داشته باشد، از طرفی دوست نداشتم که صرفاً به او به عنوان یک هوادار نزدیک شوم به همین خاطر کلی دودوتا چهارتا کردم تا بالاخره به این نتیجه رسیدم تا از طریق سرمایه گذاری در فیلمی به او نزدیک شوم که خوشبختانه این اتفاق افتاد اما نکته مهم در مورد او این بود که به مراتب از آنچه که فکر می کردم صادق و مهربان تر بود.

من تمام وقت در خدمت نیوشا هستم! 

آرش: اگر بخواهیم از دید آدمی نگاه کنیم که فقط توقعش یک زندگی معمول ایرانی باشد، بله  دورنمای آن با واقعیت فرق دارد. اما فضا و دید من از یک زندگی مشترک اصولا اینگونه نیست. چارچوب روح و روان نیوشا برایم خیلی مهم است. بقیه کارها را با هم هماهنگ می کنیم و مسئله خاصی وجود ندارد که بگویم آزارم می دهد. یک سری کارهاست که باید با تدبیر مدیریت شود. به عنوان همسر نیوشا، از تجربه ام استفاده می کنم، تمام وقت در خدمتش هستم تا کمک کنم حرکتی که می خواهد انجام دهد، با آرامش باشد.  ماجرای کلینیک پوست من چه بود؟  نیوشا: من اساسا به سلامت روح و بدن اهمیت می دهم و برایم صورت و پوست سالم و شاداب و دندان سالم نشان دهنده یک انسان خوشحال و بانشاط است. بدن و چهره نشان دهنده حال درونی است و من از 22 سالگی به کارهای زیبایی پوست علاقه مند بودم. در واقع نگهداری از پوست را دوست دارم و به نظرم نباید اجازه بدهیم همه چیز خراب شود و تازه به فکر جراحی و درمان بیفتیم. به مراکز پوست مراجعه می کردم و دریکی از این مراجعاتم کار خانم دکتری را که برایم خدمات پوست انجام می داد، پسندیدم و قرار شد همکاری کنیم. متاسفانه پول خیلی چیز بدی است و آدم ها را تغییر می دهد اما من آدمی نیستم که شرافت حرفه ای را که 10سال است با زحمت و ذره ذره جمع کرده ام و اعتمادی که مردم به من دارند را به راحتی از دست بدهم، چون در آن مجموعه از اسم من استفاده می شد و من هم در آن برهه زمانی به آنجا اعتقاد داشتم  و همه چیز خوب پیش می رفت.  خلاصه  شراکت آغاز شد و من از یک مراجعه کننده تبدیل شدم به یک شریک و سرمایه گذار مجموعه،اما بعد از مدتی احساس کردم کارهای این کلینیک در چارچوب عقاید من نیست و آنجا به یک تجارتخانه تبدیل شد. من دنبال مجموعه ای بودم که اگر خواهرم یا دوستم وارد آنجا می شوند همان قدر راضی شوند که وقتی من خودم به آنجا می روم. البته اگر فقط به کسب درآمد فکر می کردم این قضیه خیلی هم خوب و پولساز بود اما من به پول در آوردن به هر قیمتی اعتقاد ندارم. بنابراین از آن گروه جدا شدم و به تازگی با یکی از شرکای پزشکم که انسان محترمی است، قرار شده با هم مجموعه جدیدی را مستقل داشته باشیم. خودم کار پوست و زیبایی بلد نیستم البته دیگر تشخیص می دهم کدام کار صحیح است و کدام کار فقط کاسبی از همین جا اعلام می کنم هیچ ارتباطی با مجموعه  مذکور ندارم… درحال حاضر هیچ همکاری ای با هیچ کلینیکی ندارم. سعی می کنم این دفعه فعالیت مجموعه کاملا پزشکی و حرفه ای باشد نه بازاری. دنبال یک سرویس دهی درست هستم.  من برای پول با آرش ازدواج نکردم!  نیوشا: نکته ای که خیلی مرا آزار می دهد این است که می شنوم می گویند آرش مرا انتخاب کرده، چون نیوشا ضیغمی بازیگر هستم و من او را انتخاب کردم چون سرمایه گذار فیلم من بوده و برای پول با او ازدواج کردم. آدم ها نمی دانند که در زندگی ما چه می گذرد و به راحتی در مورد ما حرف می زنند البته منظورم مردم عادی نیست مردم اجتماع ما صادقانه با هنرمندشان برخورد می کنند و آنها را می پذیرند و بزرگ می کنند، دوستشان دارند یا حتی از هنرمند یا ورزشکاری متنفر هستند. حتی کسانی که از من متنفر هستند را دوست دارم و به آنها احترام می گذارم چون احساس می کنم نشسته اند و کلی به من فکر کرده اند و به دلیلی به تنفر از من رسیده اند. دلم می خواهد واقعا آن دلیل را بشنوم، شاید خودم متوجه آن نیستم و دیگران آزار می بینند. درون خودم یک اعتقاد شخصی برای انسان بودن دارم. من «نمی توانم» را درک نمی کنم. یعنی انسان اصلا نباید بگوید «نمی توانم». خدا هست و کائنات وجود دارد ولی روح برای انسان نقش خیلی مهمی را بازی می کند.  من هم از کره مریخ نیامده ام و به توانایی های خودم ایمان داشتم. پدرم دبیر و مادرم کارمند بازرگانی یک کارخانه بود. حتی پدرم اوایل بازیگری ام حس خوبی نداشت و بعد که دید تا این حد مصمم هستم به من کمک هم  کرد. اما من فقط یک مسئله را در نظر گرفتم «که من می توانم».  گناهی کردم که خودم را نمی بخشم  نیوشا: در 22سالگی کاری کردم که هنوز هم خودم را برای آن سرزنش می کنم. آن زمان خام بودم و اشتباهی کردم که هنوز هم خودم را نمی بخشم. هرجا مشکلی برایم به وجود بیاید درون خودم می گویم، حتما دارم چوب آن اشتباه را می خورم. این را گفتم که بگویم ما هر کار نادرستی بکنیم، کائنات صد برابر آن را به ما برمی گرداند. اگر یک سیلی به ناحق بزنیم کائنات ضربه ای می زند که تا مدت ها نمی توانیم از جا بلند شویم. اگر همه ما به این اعتقاد داشته باشیم، خیلی کارها را انجام نمی دهیم. همیشه معتقدم واگذار کردن به خدا خیلی سخت است. وقتی کسی را آزار می دهید و می  گوید تو را به خدا واگذار کردم، باید بترسیم. سعی می کنم کاری کنم که شب با رضایت از خودم بخوابم و صبح که بیدار می شوم از خودم راضی باشم.  همه چیز تاریخ مصرف دارد،حتی ستاره بودن!  نیوشا: مارلون براندو با آن همه عظمت الان کجاست؟ سوپراستاری، تاریخ دارد. حتی عمر و زندگی ما یک زمان محدودی است و باید فکر کنیم که بعد از خودمان می خواهیم چه اثری به یادگار بگذاریم. فقط یک اسم یا یک اثر ماندگار؟ برای همین به کسی که از من متنفر است احترام می گذارم. حسادت را دوست ندارم و حس می کنم حسادت بخشی از انسان است و در همه ادیان تاکید شده که آن را از خودتان دور کنید. آدمی که نمی خواهد تلاش کند و گناه عدم توانایی خود را به گردن دیگران می اندازد، سرشار از حسادت می  شود. رسیدن به هرچیزی سخت است، رسیدن به قله یک کوه سخت تر است یا قدم زدن در دامنه آن کوه؟ قطعا به بالا رسیدن خیلی تلاش می خواهد و باید مسیر سختی را بگذرانی، کسی نمی تواند پول بدهد تا به آن بالا برسد. هرکسی می تواند ستاره باشد. یک خیاط ماهر، یک آشپز، یک بازیگر، یک ورزشکار… در هر رشته ای باید تلاش کنی و ستاره شدن کار راحتی نیست. فردی که شاخص می شود خلاقیت داشته و توانسته استعدادهای خود را پرورش دهد.

داستان های جالب از تاریخ

داستان های جالب از تاریخ

http://www.tanznama.com/wp-content/uploads/2014/05/Ashkanian.jpg

پادشاه بزرگ یونان، الکساندر، پس از تسخیر کردن حکومت های پادشاهی بسیار، در حال بازگشت به وطن خود بود. در بین راه، بیمار شد و به مدت چند ماه بستری اسکندر گردید. با نزدیک شدن مرگ، الکساندر دریافت که چقدر پیروزی هایش، سپاه بزرگش، شمشیر تیزش و همه ی ثروتش بی فایده بوده است. او فرمانده هان ارتش را فرا خواند و گفت: من این دنیا را بزودی ترک خواهم کرد. اما سه خواسته دارم. لطفاً، خواسته هایم را حتماً انجام دهی. فرمانده هان ارتش درحالی که اشک از گونه هایشان سرازیر شده بود موافقت کردند که از آخرین خواسته های پادشاهشان اطاعت کنند. الکساندر گفت:...  اولین خواسته ام این است که پزشکان من باید تابوتم را به تنهایی حمل کنند. ثانیاً، وقتی تابوتم دارد به قبر حمل می گردد ، مسیر منتهی به قبرستان باید با طلا، نقره و سنگ های قیمتی که در خزانه داری جمع آوری کرده ام پوشانده شود. سومین و آخرین خواسته این است که هر دو دستم باید بیرون از تابوت آویزان باشد. مردمی که آنجا گرد آمده بودند از خواسته های عجیب پادشاه تعجب کردند. اما هیچ کس جرأت اعتراض نداشت. فرمانده ی مورد علاقه الکساندر دستش را بوسید و  روی قلب خود گذاشت و گفت : پادشاها، به شما اطمینان می دهیم که همه ی خواسته هایتان اجرا خواهد شد. اما بگویید چرا چنین خواسته های عجیبی دارید؟ در پاسخ به این پرسش، الکساندر نفس عمیقی کشید و گفت: من می خواهم دنیا را آگاه سازم از سه درسی که تازه یاد گرفته ام. می خواهم پزشکان تابوتم را حمل کنند چرا که مردم بفهمندکه هیچ دکتری نمی تواند هیچ کس را  واقعاً شفا دهد. آن ها ضعیف هستند و نمی توانند انسانی را از چنگال های مرگ نجات دهند. بنابراین، نگذارید مردم فکر کنند زندگی ابدی دارند. دومین خواسته ی درمورد ریختن طلا، نقره و جواهرات دیگر در مسیر راه به قبرستان، این پیام را به مردم می رساند که حتی یک خرده طلا هم نمی توانم با خود ببرم. بگذارید مردم بفهمند که دنبال ثروت رفتن اتلاف وقت محض است. سومین خواسته ام یعنی دستهایم بیرون از تابوت باشد، می خواهم مردم بدانند که من با دستان خالی به این دنیا آمده ام و با دستان خالی این دنیا را ترک می کنم.

http://upload.iranvij.ir/images_shahrivar/13166844552.jpg

داستان تاریخی کریم خان و مرد شاکی

مردی به دربار خان زند می رود و با ناله و فریاد می خواهد تا کریمخان را ملاقات کند. سربازان مانع ورودش می شوند. خان زند در حال کشیدن قلیان ناله و فریاد مرد را می شنود و می پرسد ماجرا چیست؟ پس از گزارش سربازان به خان، وی دستور می دهد که مرد را به حضورش ببرند. مرد به حضور خان زند می رسد و کریم خان از وی می پرسد: «چه شده است چنین ناله و فریاد می کنی؟» مرد با درشتی می گوید: «دزد همه اموالم را برده و الان هیچ چیزی در بساط ندارم!» خان می پرسد: «وقتی اموالت به سرقت می رفت تو کجا بودی؟» مرد می گوید: «من خوابیده بودم!» خان می گوید: «خوب چرا خوابیدی که مالت را ببرند؟» مرد در این لحظه آن چنان پاسخی می دهد که استدلالش در تاریخ ماندگار می شود و سرمشق آزادی خواهان می شود. مرد می گوید: «من خوابیده بودم، چون فکر می کردم تو بیداری!!!» خان بزرگ زند لحظه ای سکوت می کند و سپس دستور می دهد خسارتش از خزانه جبران کنند و در آخر می گوید: «این مرد راست می گوید ما باید بیدار باشیم.»

ماست مالی در تاریخ

هنگام عروسی محمدرضا شاه پهلوی و زن مصری اش فوزیه در سال 1317 خورشیدی چون مقرر بود میهمانان مصری و همراهان عروس به وسیل? راه آهن جنوب به تهران وارد شوند از طرف دربار و شهربانی دستور اکید صادر شده بود که دیوارهای تمام دهات طول راه و خانه های دهقانی مجاور خط آهن را سفید کنند.  در یکی از دهات چون گچ در دسترس نبود بخشدار دستور می دهد که با کشک و ماست که در آن ده فراوان بوده دیوارها را موقتاً سفید نمایند، و به این منظور با پولی که از کدخدای ده می گیرند و با خرید مقدار زیادی ماست کلی? دیوارها را ماست مالی کردند. قدمت ریش? تاریخی این اصطلاح ( ماست مالی) ازشصت سال نمی گذرد، و ماجرای این ماست مالی مدت ها موضوع اصلی شوخی های محافل و مجالس بود . حکیم ارد بزرگ می گوید : (فرمانروایان تنها پاسخگوی زمان حال خویش نیستند آنها به گذشتگان و آیندگان نیز پاسخگویند) .  به یقین الان همه خوانندگان این حکایت در ذهنشان این سئول نقش می بندد که محمدرضا پهلوی و پدرش رضا شاه که در آن زمان زنده بود در بهبه جنگ جهانی دوم و آن همه خطر که ایران را تهدید می کرد چون سه سال بعد از تاریخ این ازدواج ، نیروهای متفقین به ایران حمله نمودند چطور ذهنشان درگیر این حاشیه های خنده آور بوده است کاش در پی تجهیز قشون و سرباز بودند به جای رنگ و لعاب ...

پی نوشت : می توانید برای تبدیل تاریخ شمسی به میلادی از این لینک تبدیل تاریخ استفاده کنید

جملات زیبا و ناب

جملات زیبا و ناب

پیامک فلسفی جدید, جملات قصار بزرگان

  شعر،قافیه نمیخواهد!

سطر به سطر، آغوشم را ردیف کردم! تو فقط بیا...

جملات زیبا و ناب

انتظار

زیباترین نقاشی دنیاست

وقتی حاصل تصویرش

تو باشی ...

جملات زیبا و ناب

تورا از وقــــــــــــتی که به قــــنوت نمازم پیوستی خالصانه دوستت دارم

جملات زیبا و ناب

 من از تمام دنیـــا ...
فقط آن دایـــره ی مشکے چشمـــان تـــو را میخواهم ..،
وقتے که در شفافیتش ........
بازتاب عکس خـــودم را میبینم ...!!!

جملات زیبا و ناب

 هــــــیچی تو دنیـــــــا ..
به اندازه بغل محکم و عاشقانه..
کـــسی کــه دوســــتش داری ..
به آدم آرامــــش و امنـــیت نمیــده !!

جملات زیبا و ناب

 قیمت ندارد نازنینم
میم مالکیتی که از زبان تو می شنوم عاشقتم

جملات زیبا و ناب

 آسمان نیستم که
هر پرنده سهمی از من باشد
من آن پرنده ام که
سهم آسمانش را
از چشمان تو میخواهد

جملات زیبا و ناب

خـــراب شــود
کــافه ای که عــطرت را سِـــرو می کنــد
” هنــوز “

جملات زیبا و ناب

دست نخورده ترین احساساتم را
براى روز مباداى عشق تو در دلم احتکار کرده ام

جملات زیبا و ناب

تو میروی …
اما بدان چیزی عوض نمی شود
پای ما تا ابد گیر است …
من و تو
شریک جرم یک مشت خاطره ایم

جملات زیبا و ناب

می خواهمت …
این خلاصه تمام حرف های عاشقانه دنیاست

جملات زیبا و ناب

لحظه لحظه در دلم ‏عشق? تو غوغا می کند

کی خدا رحمی به حال این دل ما می کند

جملات زیبا و ناب

به کسانی که در لابه لای مشغله شان وقتی برای شما پیدا می کنند
احترام بگذارید
اما عاشق کسانی باشید که وقتی شما به آنها نیاز دارید
هرگز به مشغله شان نگاه نمی کنند

جملات زیبا

مشکلاتی که همیشه حل نشده باقی می‌مانند
را باید سوالاتی که به نحو اشتباه پرسیده می‌شوند دانست . . .

جملات زیبا و ناب